مجتمع وحسینیه حضرت رقیه خاتون(س)

مشهدمقدس-شهرک شهید رجایی

مجتمع وحسینیه حضرت رقیه خاتون(س)

مشهدمقدس-شهرک شهید رجایی

اشک بر حسین


گریه بی اختیار

آیت الله شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی رحمه الله از علمای ربّانی و صاحب کراماتی بود که ارادت ویژه ای به خاندان رسالت و حضرت سیدالشهدا علیه السلام داشت.

http://s3.picofile.com/file/7682758602/%D9%86%D8%AE%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C.jpg

این عارف وارسته هر سال دهه محرم در منزل خود مجلس روضه برپا می داشت و بسیار گریه می کرد و یاد مصائب امام حسین علیه السلام برایش جگرسوز بود.

نقل کرده اند وقتی ایشان از دنیا رفت، یکی از بزرگان او را در عالم خواب دید و احوالش را جویا شد. پاسخ داد: وقتی مرا در قبر نهادند دو فرشته نکیر و منکر برای سوال و جواب آمدند. از توحید و نبوت سوال کردند، جواب دادم تا این که از امامان پرسیدند: نام امیر مومنان علیه السلام را به زبان آوردم که امام اول من است، سپس از امام حسن علیه السلام نام بردم؛ ولی وقتی که نام امام حسین علیه السلام را به عنوان امام سومم به زبان آوردم بی اختیار گریه کردم، آن دو فرشته نیز منقلب شده و گریستند.

http://s3.picofile.com/file/7682757739/%D8%A7%D8%B4%DA%A9.jpg

سپس به یکدیگر گفتند: آزادش کنیم کار این آقا با امام حسین علیه السلام است. دیگر نیازی به سوال نیست. مرا آزاد نمودند و رفتند و اینک می بینی که شاد و خرسندم و در جایگاه خوبی هستم.

کرامات امام حسین علیه السلام ، ص 178

هدیه امام حسین (علیه السلام) به امیر کبیر

آیت الله العظمی اراکی (رحمت الله علیه ) فرمودند :  

 

شبی در خواب امیر کبیر را دیدم ٬ جایگاهی متفاوت ورفیع داشت . 

پرسیدم : چون شهید و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ 

با لبخند گفت : خیر  

سوال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ 

گفت : نه  

با تعجب پرسیدم ؛ پس راز این مقام چیست ؟ 

جواب داد : هدیه مولایم حسین است ! 

گفتم : چطور ؟ 

با اشک گفت : آنگاه که رگ دو دستم را درحمام فین کاشان زدند ٬ چون خون از بدنم می رفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید ؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان ! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی ! پس چه کشید پسر فاطمه (سلام الله علیهما) ؟ اوکه از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه وتیر بود ! 

 

از عطش حسین ( علیه السلام ) حیا کردم ٬ لب به آب خواستن باز نکردم  و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم برخاک گذاشتند امام حسین (علیه السلام ) آمد و گفت به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی ؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ ٬ باشد تا در قیامت جبران کنیم . 

 

منبع : کتاب آخرین گفتارها